«وَ كَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها فَجآءَها بَأْسُنا بَياتًا أَوْ هُمْ قآئِلُونَ فَما كانَ دَعْواهُمْ اِذْ جآءَهُمْ بَأْسُنآ اِلاَّ أَنْ قالُوا اِنَّا كُنَّا ظالِمينَ فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذينَ أُرْسِلَ اِلَيْهِمْ وَ لَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلينَ فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما كُنَّا غائِبينَ وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُونَ».
«و چه بسا آبادى كه آن را هلاك كرديم و عذاب ما شبانه يا هنگامى كه درخواب نيمروز بودند به آنها فرا رسيد. پس هنگامى كه عذاب ما به آنها رسيد سخنشان جز اين نبود كه ما ستمگران بوديم. پس، از كسانى كه پيامبران به سوى آنها فرستاده شدند و نيز از پيامبران البته پرسش خواهيم كرد. پس، از روى علم (حالات آنها را) برايشان تعريف خواهيم كرد و ما غايب و بىخبر نبودهايم. و سنجيدن اعمال در آن روز (قيامت) حق است؛ پس كسانى كه خوبيهاى آنها سنگين باشد آنان رستگارانند. و كسانى كه خوبيهاى آنها سبك باشد آنان همانها هستند كه به خويشتن زيان رسانيدهاند به جهت آنكه به آيات ما ستم كردهاند».
سوره اعراف آيات 4 - 9
جامعهها هم مانند افراد، حالتهاى مختلفى دارند. گاهى يك جامعه از نظر مبانى دينى و ارزشهاى معنوى در چنان حالتى قرار دارد كه از انسجام و وحدت و توان بالايى برخوردار است و قابليت بقا و دوام دارد. خداوند چنين جامعهاى را مورد حمايت خود قرار مىدهد.
در مقابل، جامعههاى بىايمان و تهى از معنويت و تقوا به سبب روى آوردن به فساد و گناه و فسق و فجور، قابليت بقا را از دست مىدهد و خداوند چنين جامعهاى را هلاك مىسازد. گاهى به صورت استدراج و بهطور طبيعى هلاك مىشود و سقوط مىكند و گاهى هم با نزول بلاهاى آسمانى و عذاب الهى، به يك مرتبه نابود مىشود.
در اين آيات از نزول عذاب ناگهانى خدا بر بعضى از جوامع بشرى خبر مىدهد و مىفرمايد: چه بسا آبادى كه آن را هلاك كرديم و عذاب ما شبانه يا به هنگام خواب نيمروز به آنها فرا رسيد. اين همان عذاب «استيصال» است كه ناگهان مردمى را به كام خود مىبرد و اين در اثر گناه و نافرمانى و كارهاى ضدّ خدايى و عناد با حق و انكار پيامبران پديد مىآيد و خدا پس از مهلتهايى كه مىدهد، بالاخره عذاب خود را نازل مىكند. جالب اينكه اين عذاب، در حال استراحت مردم يا در شب و يا در خواب نيمروز نازل مىشود؛ يعنى هنگامى كه مردم به فراغت نياز دارند و مشغول استراحت هستند و گمان مىكنند كه هيچ خطرى آنها را تهديد نمىكند و به امنيت و آسايش ظاهرى كه دارند، مغرور هستند.
وقتى عذاب الهى آنها را فرا گرفت، ناگهان از خواب خوش بيدار مىشوند و خود را در كام عذابى سخت مىيابند. اينجاست كه به خود مىآيند و با ديدن عذاب، به گناه خود اعتراف مىكنند و مىگويند: ما ستمگران بوديم ولى اين اعتراف در اين زمان سودى براى آنها ندارد و توبه محسوب نمىشود.
روشن است كه نزول چنين بلاهايى كه باعث نابودى يك جامعه مىشود در اثر شيوع گناه و رواج فسق و فجور و ستمگرى است و گرنه هيچ جامعهاى بدون حساب و كتاب هلاك نمىشود. در آيات متعددى از قرآن علت نابودى چنين جوامعى شيوع ظلم و فساد و گناه معرفى شده است:
فكأين من قرية اهلكناها و هى ظالمة فهى خاوية على عروشها (حج/45)
چه بسا آبادى كه اهل آن ستمگر بودند هلاك كرديم، پس بر سقفهايش فرو افتاد.
فاهلكناهم بذنوبهم و انشاءنا من بعدهم قوما آخرين (انعام/6)
پس آنها را به سبب گناهانشان هلاك كرديم و پس از آنها گروه ديگرى را آورديم.
البته گاهى نابودى پس از مهلتى انجام مىگيرد:
وكأيّن من قرية امليت لها و هى ظالمة ثم اخذتها والىّ المصير(حج/48)
و چه بسا آبادى كه در حالى كه ظالم بود به آن مهلت دادم؛ سپس آن را برگرفتم و بازگشت به سوى من است.
جامعههاى ستمگر با عذابى كه در اين دنيا به آنها مىرسد، كارشان تمام نمىشود بلكه علاوه بر عذاب اين دنيا در آخرت نيز مؤاخذه خواهند شد و در برابر كارهايى كه كردهاند مورد پرسش قرار خواهند گرفت.
در آيه شريفه، كه «فلنسئلنّ» با «فاء تفريع» شروع مىشود و به آيه پيش ربط داده شده، اظهار مىدارد كه هم از مردمى كه پيامبران به سوى آنها آمدند و هم از پيامبران، سؤال خواهد شد. يعنى در روز قيامت هم از مردم و هم از پيامبران سؤال خواهد شد. البته سؤالها متفاوت است؛ سؤالى كه از مردم مىشود مربوط به كارهاى آنها در دنياست و سؤالهايى كه از پيامبران مىشود مربوط به عكسالعمل مردم در برابر دعوت آنهاست؛ يعنى اينكه پيامبران شهادت خواهند داد كه مردم با دعوت آنها چگونه برخورد كردند. بنابراين، سؤال از مردم به عنوان سؤال از متهم و سؤال از پيامبران به عنوان سؤال از شاهد است.
توجه كنيم كه قيامت داراى موقفها و ايستگاههاى گوناگونى است. در بعضى از اين موقفها از همه سؤال مىشود و گنهكاران مورد پرسش قرار مىگيرند؛ ولى در بعضى ديگر از اين موقفها از كسى سؤال نخواهد شد و فقط مجازات در پى خواهد داشت. گروهى از آيات كه دلالت بر اين دارند كه در قيامت از مجرمان سؤال مىشود مربوط به موقف اول و آن گروه كه دلالت دارند سؤال نخواهد شد، مربوط به موقف دوم است.
از جمله آياتى كه مربوط به موقف اول است علاوه بر آيه مورد بحث، از آيات زير هم مىتوان ياد كرد:
وقفوهم انهم مسؤولون (صافات/24)
آنها را نگهداريد كه از آنها سؤال خواهد شد.
فوربك لنسئلنهم اجمعين (حجر/92)
پس سوگند به پروردگار تو كه از همه آنها پرسيده خواهد شد.
وليسئلنّ يوم القيامة عما كانوا يفترون (عنكبوت/13)
و البته در روز قيامت از آنچه افترا مىزنند پرسيده خواهند شد.
و از جمله آياتى كه مربوط به موقف دوم است، اين آيات را مىآوريم:
ولايسئل عن ذنوبهم المجرمون (قصص/78)
گنهكاران از گناهان خود پرسيده نمىشوند.
فيومئذ لايسئل عن ذنبه انس و لاجانّ (رحمن/39)
پس در آن روز از گناه هيچ انس و جنّى پرسيده نمىشود.
ضمناً سؤالى كه در يك موقف قيامت از مجرمان خواهد شد براى كشفحقيقت نيست؛ چون خداوند، خود از حال آنها با خبر است، بلكه سؤال براى اعتراف گرفتن از آنهاست و اين خود نوعى عذاب روحى است و براى همين است كه در آيه مورد بحث ما پس از بيان اينكه از مردم سؤال خواهد شد، اضافه مىكند كه كارهاى آنها را از روى علم و آگاهى براى آنها تعريف خواهيم كرد تا بدانند كه غايب و بىخبر نبوديم. يعنى آنها هر كارى در دنيا انجام دادهاند در حضور ما بوده و ما به خوبى از آن آگاه بوديم و در قيامت از كارهايى كه كردهاند خبر خواهيم داد. بنابراين پرسش از آنها براى به دست آوردن اطلاع نيست بلكه براى اتمام حجت است كه براى آنان نوعى عذاب روحى هم هست.
عدل الهى در روز قيامت حكومت خواهد كرد و هركسى عادلانه به سزاى اعمال خود خواهد رسيد و اعمال مردم با ترازوى الهى سنجيده خواهد شد؛ هر كس كه اعمال نيك او سنگينى كند رستگار خواهد شد و هركس كه كارهاى نيك او سبك باشد زيان خواهد ديد.
البته منظور اين نيست كه در قيامت ترازويى از نوع ترازوهاى دنيا برقرار خواهد بود بلكه ترازو به عنوان مظهر عدالت و سنجش بيان شده و منظور اين است كه كارهاى مردم در روز قيامت سنجيده خواهد شد و مطابق با اعمالشان با آنها رفتار خواهد شد.
بعضىها گمان كردهاند كه در قيامت كارهاى خوب انسان با كارهاى بد او مقايسه و سنجيده مىشود و اگر كارهاى خوب او از كارهاى بد او بيشتر بود نجات خواهد يافت و اگر برعكس آن بود هلاك خواهد شد. اين همان «موازنه» است كه بعضىها به آن معتقدند ولى آيات مربوط به ترازوى قيامت به اين مطلب دلالت ندارد، بلكه طبق اين آيات، كارهاى خوب با كارهاى بد سنجيده نمىشود و اعمال خوب به تنهايى مورد ارزيابى قرار مىگيرد كه اگر سنگين شد اهل نجات است و اگر سبك شد مجازات مىشود.
به نظر مىرسد كه اعمال نيك انسان با آن عملى كه مورد پسند خداست و عمل كاملى است، سنجيده خواهد شد؛ يعنى مثلاً نمازهاى انسان با يك نماز كاملى كه خدا مىپسندد مقايسه مىشود كه اگر سنگينتر از آن باشد، اهل نجات است و اگر سبكتر از آن باشد مورد قبول نيست. آيات از شق سوم كه برابرى دو كفه ترازواست ساكت است ولى معلوم است كه آن نيز مورد رضايت خداوند مىباشد و آيات، فرد شاخص و فرد نازل را بيان مىكند.
آيات مربوط به ميزان، به همان معنايى كه گفتيم دلالت مىكند؛ از جمله، آيه مورد بحث كه عينا در سوره مؤمنون آيه 23 نيز تكرار شده به خوبى به اين معنا دلالت يدارد و همين طور آيه زير:
فاما من ثقلت موازيته فهو فى عيشة راضية و اما من خفت موازينه فامه هاويه(قارعه/6-9)
پس كسى كه كارهاى خوب او سنگين باشد، او در زندگىِ خوشايندى خواهد بود و هركس كه كارهاى خوب او سبك باشد جايگاه او دوزخ است. البته اين بدان معنا نيست كه كارهاى بد انسان مورد غفلت قرار خواهد گرفت بلكه هر انسانى نتيجه كارهاى زشت خود را هم خواهد ديد: فمن يعمل مثقال ذرّة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرّة شرّا يره(زلزله/7-8)
پس هر كس به سنگينى ذرهاى، كار خوب كند آن را مىبيند و هر كس به سنگينى ذرهاى، كار بد كند آن را مىبيند.
در آيه مورد بحث در مورد كسانى كه كارهاى خوب آنها سبك باشد يعنى مورد قبول واقع نشود، اظهار مىدارد كه آنان به جهت آنكه به آيات ما ستم كردند، به خود ضرر زدند؛ يعنى آنها در دنيا براى آيات الهى ارزش قائل نشدند يا آن را انكار كردند و يا عمل نكردند و نتيجه آن ضرر و زيانى است كه در آخرت نصيب آنها خواهد شد و هر عمل خيرى هم كرده باشند سودى براى آنان نخواهد داشت. قال علىّ عليه السلام لسائِلٍ سَأَلَهُ عَن مُعْضلةٍ: «سَلْ تَفَقُّهاً وَ لا تَسْألْ تَعَنُّتاً فَإنَّ الجاهِلَ المُتعَلِّمَ شَبِيهٌ بِالعْالِمِ وَ إنَّ العالِمَ المُتَعَسِّفَ شَبِيهٌ بِالجاهِلِ».
علىعليه السلام به كسى كه از آن حضرت(از روى آزمايش) مُشكلى پرسيد(درباره روش پرسش از دانا) فرمود:
«بپرس براى فهميدن و آموختن و مپرس به قصدِ در دشوارى انداختن، زيرا نادانِ فراگيرنده علم، به عالم ماند (چون براى به دست آوردن علم آماده گشته و در راه راست قدم نهاده) و دانائى كه در بيراهه قدم نهد( طالب غلبه و برترى باشد)، نادان ماند (چون او مانند نادان مىطلبد چيزى را كه شايسته نمىباشد».
نهجالبلاغه فيض الإسلام، كلمات قصار، كلمه 312، ص 1238).
1132 بازدید
سرنوشت جامعههاى ستمگر و بازجويى از آنها
يعقوب جعفرى